مختصري از جامعه شناسي خودكامگي

مختصري از جامعه شناسي خودكامگي (تحليل جامعه شناختي ضحاك ماردوش) نوشته آقاي علي رضاقلي

 

در اين كتاب آقاي رضاقلي در واقع با تحليل قسمتي از شاهنامه (گذار جمشيد به ضحاك و از او به فريدون) به تحليل جامعه ايران گذشته و كنوني مي پردازد. به تحليل مردماني كه پادشاهي اژدهاپيكر را دوست دارند و باعث به وجود آمدنش مي شوند و نه تنها با خودكامگان به مبارزه نمي نشينند بلكه با او همدست مي گردند تا يكديگر را غارت كنند. و اگر هم در راس ضحاك نباشد و فريدون باشد با ساختار موجود در نظام اجتماعي ايران پس از مدتي فريدون هم تبديل به  ضحاك مي شود.

منظور آقاي رضاقلي از نظام خودكامه، نظامي ست كه در ظاهر يك نفر بدون ضابطه و قانون خواسته هاي خود را به كل جامعه تحميل مي كند و جانمايه رايطه ي بين مردم و فردي كه در رأس قرار دارد، ترس است. حتي آنكه در رأس قرار دارد هم مدام مي ترسد و ناامني دايمي، ناامني در فعاليتهاي اقتصادي اجتماعي را هم به وجود مي آورد و جلوي پيشرفت را مي گيرد. 

با تعمق در تاريخ ايران مي بينيم جباران يكي پس از ديگري مدتي بر اين سرزمين حكمراني مي كنند و  آنكه با شورش بر جباري و با زور به جايش مي نشيند خود جباري ديگر است و گويا يك نوع نظام سياسي از گذشته تا حال مدام تكرار شده است.

عوامل بسياري در تكرار اين نوع نظام دخيل هستند و اصلا نتيجه ي يك ساختار جامعه ي قبيله اي همينطور است.

ساختار اجتماعي ايران قبيله اي است. چون:

                          همچو يك قبيله، رئيس قبيله دارد كه قدرت مطلقه است و قدرت مطلقه بدون كنترل توسط نهادهاي ديگر فاسد كننده است. در ايران هيچگاه نهادهايي نبوده اند كه قدرت راس را محدود نمايند.

                          فرهنگ قبيله اي، فرهنگي قضا و قدري و حكومتش ديني است. در جامعه قبيله اي تكيه گاه بشر به بيرون از خود است و تغيير و اصلاح را به نيروهاي ماورايي مي سپارد. در اين فرهنگ تفاوتي بين قوانيني كه بر طبيعت حكمفرماست و قوانين اجتماعي وجود ندارد و افراد چون نمي توانند قوانين طبيعت را عوض كنند تصور مي كنند كه قوانين اجتماعي را هم نمي توانند و براي مهار آنها مي خواهند از همان ابزار دعا، نفرين و جادو و … كه در مواجه با حوادث طبيعي مثل زلزله استفاده مي كنند، بهره بگيرند.

                          نظام سياسي قبيله اي متكي بر زور و ارتش است نه نظامي مدني و غيرنظامي. و در حكومت سپاهيگيري ضروري ترين كار نگهداري سپاهيان و سير كردن شكم آنهاست. — سپاهي كه عمدتا خود مردم تشكيل دهنده آن هستند- و اگر اقتصاد كشور از وسعش برنيايد، نظام با غارت كشور خود و كشورهاي اطراف به اين منظور مي رسد. و چون تنها ابزار حكومتي زور است راس، خود را ملزوم به پاسخگويي نمي بيند و اگر هم موقعيت ايجاب كند از آنجا كه حكومت ديني است پاسخ اين است كه تنها در مقابل خداوند پاسخگو خواهم بود.

                          در فرهنگ قبيله اي رقابت كه باعث پيشرفت مي شود به معناي خصومت است و افراد در مواجه با رقيب در فكر حذف و نابودي او هستند نه تقويت و اصلاح خود.

                          در ساختار قبيله اي افراد مكانيك وار در كنار هم قرار دارند يعني هيچ پيوستگي درون ساختار بين آنها وجود ندارد و هر كس به فكر آن است كه گليم خودش را از آب در آرد. حيات جمعي براي افراد ارزش ندارد. منافع فرد به منافع جمع ارجحيت دارد و فرد توقع دارد جامعه به خاطر منافع او خود را فدا كند و افراد همه فن حريف هستند نه متخصص. در صورتيكه در جامعه عقلاني افراد بر اساس تخصص شان تقسيم كار شده اند و روحيه اشتراك و همبستگي وجود دارد. آنها مي دانند كه جامعه براي پيشرفت نياز به فداكاري دارد. اما در ساختار قبيله اي تصور رفاه بدون زحمت و بهشت بدون عبادت وجود دارد افراد قبيله اي مردمي تنبل و فرصت طلب هستند و رغبتي به كار توليدي ندارند. مردمي كه تاب تحمل شخصيتهاي اصلاح طلب مثل اميركبير و مصدق را نداشتند.    

 

تولر مي گويد: ‌اگر مردم شاهاني دارند كه جبارند، سزاوار آنند. پادشاهان ساخته دست مردم هستند. اگر مردم خود را در مقابل نهادها مسول بدانند مي توانند آن را اصلاح كنند.

بايد دانست كساني كه حالا در راس قرار دارند همان هايي هستند كه ديروز از خود مردم بوده اند و الگوهاي فكري و رفتاري خود را از همين جامعه با همين ساختار گرفته اند. پس بايد مبارزه با خودكامه را كناري نهاد و به جايش مبارزه با خودكامگي را پيش گرفت. وگرنه تنها خودكامه اي جايش را به خودكامه ديگر مي دهد.

از طرفي پياده سازي دمكراسي كه نسخه اي است از طرف جوامع ديگر با ساختار ديگر در يك نظام قبيله اي وجود ندارد. چون دمكراسي عملكرد شخص نيست بلكه از ساختار اجتماعي و فكري جامعه مي تراود.

زماني اصلاحات در ايران به وقوع مي پيوندد كه ساختار قبيله اي به ساختار مدني تبديل گردد و در اين زمان اصلاحات بايد خصوصيات زير را دارا باشند:

1-     از حمايت جامعه مدني برخوردار باشند.

2-     با جامعه مدني هماهنگ باشد.

3-     به صورت خودجوش از جامعه بتراود.

4-     قدرت سياسي با حمايت جامعه مدني قوانين را اجرا نمايد.

به اميد اصلاحات و با تشكر از آقاي رضا قلي.

 

 

 

2 Responses to “مختصري از جامعه شناسي خودكامگي”

  1. آريا Says:

    با سلام و خسته نباشيدبه همكار عزيز حودم:
    همكار عزيز از خواندن وبلاگ شما لذت بردم و از اينكه مي بينم در صدد يافتن مسئله و مشكلات جامعه خويش هستيد ، بسي قابل احترام مي باشيد0 همكار عزيز درست است كه جامعه ما بصورت قبيله اداره مي شود و مناسبات فرهنگي آن بر اساس قبيله مي باشد، موضوعي كه نبايد فراموش كنيد همه آن نه از نظام قبيله بلكه از نظام خانواده هم به عاريت گرفته همان عاشورا و تاسوآ يا مراسم وفات و غيره، با آرزوي موفقيت هرچه بيشتر شما در عرضه تحقيقو پژوهش. آريا

  2. عباس Says:

    تلاش شما و كتابي كه معرفي كرديد بسيار اهميت دارد از شما سپاسگذارم

    اما ديدگاه

    اقاي رضا قلي بسيار آرماني است هر چند به درستي و كمال صحبتهاي اين كتاب نميتوان شك كرد ولي در راه مبارزات سياسي آب سردي است بر پيكره انسانهاي مبارز چنان كه بايد با گذشت زمان صاحب مردمي شويم كه قبيله اي زندگي نكنند حال سوال اين است چند سلطان خودكامه ديگر بايد بيايند و بروند تا مردم بيدار شوند؟

Leave a comment